راه نوری

۱ مطلب در خرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

یک عدد حبیب

يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۴، ۱۲:۱۵ ق.ظ

از دیشب آشوبم. یکی درمورد من حرف زده و هنوز پا پیش نگذاشته اما من اینستا شو پیدا کردم و یکم تا جایی که دستم باز بود توی زندگیش فضولی کردم.

میشناسمش، مهم ترین ویژگی یک انسان مسلمون رو داره. نماز میخونه👍 شغلشم خوب توی کادر درمانه. اما میدونید چیه؟ این وسط ها که من یکم درموردش فکر کردم و هی اینستا و فالورش هاش رو زیر رو رو کردم یهو هوایی شدم. همینقدر حبیب درونم فعاله. اینهمه آدم، چرا درمورد من حرف زده:))))

کاش بهم چیزی نمی‌گفتن و وقتی طرف جدی میخواست بیاد جلو من این فضولی هارو میکردم. 

البته اینجوری هم نیست که تا بیاد جلو بگم بله و بیا بریم سر خونه زندگیمون‌. در اون حدم حبیب نیستم:)

اما آماده‌م باهم حرف بزنیم. یعنی درواقع کاش موقعیتش پیش بیاد حرف بزنیم. 

حبیب درونم مجبورم میکنه برم از هوش مصنوعی بپرسم چه سوال هایی رو بپرسم و چه جواب هایی رو انتظار داشته باشم.

اما واقعیتش همینقدر برام مهمه که گذشته طرف جوری نباشه که روی حال تاثیر بگذاره. اگه دوست دختری چیزی داشته بگه، اگه هیچوقت در دوران جاهلیت سیگار و... رو تجربه کرده باید صادقانه بگه تا من حواسم باشه.

معتقدم اگه یکبار جرات کنی و یک کاری رو انجام بدی، قطعا دوباره هم سمتش کشیده میشی‌. و من دلم میخواد طرف مثل بابام پاک از دود و غیره باشه.

دروغگو هم نباشه. خیانت هم نکنه.

خسیس هم نباشه.

دست بزن هم اگه داشته باشه که قطعا کنسله، تا ابد کنسله. یعنی چی مثل قدیم زن ها کتک بخورن؟ دلم ریخت بهش فکر کردم. بابام و مامانم تا حالا هیچوقت منو کتک نزدن، تصور اینکه پسر مردم در آینده کتکم بزنه به عنوان همسر باعث شدم دلم جمع بشه و نفسم بند بشه:/

حمایتگر هم باشه. یعنی من هر کاری بخوام بکنم، باید پشتم باشه و بگه آفرین برو جلو.

دیگه آشپزی هم بلد باشه. وگرنه گرسنگی میخوریم و همون ماه یا بهتر بگم هفته اول میمیریم:/